سفر به قم
سلام کنجدی نه دیگه کنجدی نیستی بزرگتر شدی و بهتر بهت یه چیز دیگه بگم اگه جنسیتت را دقیقاً و مطمئناً میدونستم با اسمت صدات میکردم اما حالا که دقیقاً نمیدونم دخملی یا پسل و بزرگتر هم شدی به جای کنجدی میگم......... نمیدونم چی بگم میگم عزیزدلم . عزیز دلم خوبی مامانم ببخش که دیر به دیر به وبت سر میزنم و مطلب کم میذارم آخه مامانی سرش خیلی شلوغه صبح تا ساعت 5 عصر که سرکارم وقتی هم که میام خونه تا بره کارام را بکنم ساعت 9 و 10 شب شده و از خستگی زود میخوابم . عزیز دلم دو هفته پیش با مامان جون و آقاجون و عمو سعید و زنعمو و علی البته بدون بابایی چون مثل همیشه کار داشت رفتیم قم خونه عمو محمد . بد نبود رفتنه من خیلی تو ماشین خسته شدم چون عمو سعید به خاطر اینکه ماشینش نو بود و به خاطر جریمه های سنگین پلیس خیلی آروم میرفت بیشتر از 80 تا نمیرفت برای همین خیلی طول کشید تا برسیم ساعت 4 و نیم که راه افتادیم ساعت 9 شب رسیدیم از اصفهان تا قم فقط 4 ساعته ولی ما دیرتر رسیدیم . اونجا هم بد نبود ظهر جمعه رفتیم حرم حضرت معصومه و شب نماز را که خوندیم برگشتیم و ساعت 11 شب رسیدیم مسافرت کوتاه 1 روزه خوب ولی در عین حال خسته کننده برای من بود چون خیلی زود تموم شد و خستگی اش زیاد بود ولی در کل خوب بود البته تصمیمی که گرفتم اینکه دیگه مسافرت نرم مخصوصاً با ماشین تا تو بدنیا بیای چون خیلی اذیت میشم خوب مامانی باید دیگه برم خداحافظت عزیز دلم مواظبت هستم تو هم مواظب خودت باش . دوستت دارم عزیزم .