محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

هدیه خدا

یه ماهگی محمدرضاجون

سلام پسرگلم خوبی عزیزم.دیروزاول اردیبهشت یه ماهه شدی گلم .شنبه شب برات تولد یه ماهگی گرفتم دیروز اومدم برات کلی مطلب نوشتم ولی اینترنت قطع شد و نتونستم برات مطلبا را بذارم. گلم شنبه شب خونه مامان جون برات یه تولد کوچیک گرفتیم که دایی ها هم بودن . تو که همش خواب بودی کلی دایی امیر ورزشت داد و باهات حرف زد و بیدارنشدی البته یه چند دقیقه ای بیدار شدی که بداخلاق و اخمو بودی و به جاش النا دایی علی بیدار بود و کلی بازی کرد عکساش را میذارم تا ببینی.این هم عکس کیکته تو عکس بالا معلومه که چقدر خوابی . راستی گلم از وقتی به دنیا اومدی تا حالا همش مزاحم مامان جون بودیم 10 روز اول که مامان جون خونمون بود و بعد از یه روز که خونه بودیم...
2 ارديبهشت 1392

اولین حمام محمدرضابامامانش

مامان جونم امروز 16 فروردین برای اولین بار با کمک مامان جون بردمت حمام. یه کم سخت بود ولی خیلی باحال بود . اصلا تو حموم گریه نکردی و آروم بودی عزیزم .عزیزم زود بزرگ شو تا بتونم خودم تنهایی حمومت کنم هنوز خیلی سخته که بتونم تنهایی حمومت کنم چون وقتی شامپو بهت میزنم لیز میشی و میترسم بیفتی از دستم. اینقدرتوی حموم ناز بودی که دلم میخواست بخورمت عزیزدلم. ...
16 فروردين 1392

اولین برف

سلام مامانی خوبی عزیزم . امروز (90/11/9)بالاخره چشممون به جمال برف منور شد      البته خیلی خیلی کم بود ولی بالاخره یک کم برف اومد شاید یه ساعت هم نشد ولی بازهم خدا را شکر لااقل یک کم هوا خوب شد آخه هوای اصفهان خیلی کثیف و آلوده شده بود چونکه خیلی بارندگی نداشتیم . توی پاییز دو بار بارندگی خیلی خوب داشتیم ولی از اول زمستون تا حالا که اصلا بارندگی نداشتیم امروز هم که خیلی کم برف اومد فقط زمینها خیس شد . مامانی جونم اولبن برفت را هم دیدی با اینکه کم بود انشااله که تا آخر زمستون بیشتر برف و بارون داشته باشیم . ...
9 بهمن 1390

اولین تکان

سلام مامانی خوبی عزیر دلم . میدونی دیشب چه اتفاق خوبی افتاد برای اولین بار تکون خوردنت را حس کردم خیلی خیلی احساس خوبی بود با اینکه خیلی ملموس نبود ولی احساس قشنگی بود الان واقعاً میدونم که هستی و داری با هر نفس من نفس میکشی و با زندگی کردن من تو هم زندگی میکنی اگه من خوب باشم و سلامت تو هم خوب و سلامت خواهی بود و تمام سعی من در اینه که سالم باشم تا تو هم به بهترین شکل ممکن در وجود من رشد کنی و بزرگ شوی . از دیشب تا حالا همه اش منتظر احساس دوباره تکون خوردن تو هستم اما دیگه حسش نکردم البته نگران نیستم چونکه هنوز خیلی کوچیکی و تازه اول حس کردن تکون خوردناته . راستی امروز یعنی اول بهمن تولد مامانیه ، همکارام توی شرکت( خاله افروز ، خاله مینا ک...
1 بهمن 1390

صدای قلب

سلام کنجدی مامان . خوبی فدات شم . دیروز رفتم پیش دکترم و برای اولین بار صدای زیبا و دوست داشتنی قلبت را شنیدم اون لحظه اینقدر خوشحال بودم که اصلا غیرقابل وصف بود تا حالا چنین خوشحالی را تجربه نکرده بودم. دیروز مرخصی گرفتم و از صبح رفتم دنبال کارام برای تکمیل پرونده در خانه بهداشت و اونجا کلی معطل شدم بعدش هم رفتم بیمارستان قلب برای معاینه قلب آخه دکترم گفته بود برم پیش دکتر قلب چونکه هردفعه ای قلبم درد میگرفت دیروز که رفتم بیمارستان اول نوار قلب گرفت و بعد دکتر گفت برو اکو برای اولین بار بود که نوارقلب گرفتم و رفتم اکو اما خوب خدارا شکر گفت خوبه مشکلی نداشتم بعد از دکتر قلب هم رفتم پیش دکترم و یکی از قشنگترین لحظات زندگیم را تجربه کردم . صدا...
30 آذر 1390

اولین عاشورا

سلام کنجدی مامان خوبی مامانم ؟ دیروز عاشورا بود و امسال اولین عاشورایی بود که تو تجربه کردی . انشاله سالهای آینده خودت با چشمهای خودت این روز را میبینی و از بودن در کنار بقیه دوستات لذت میبری عزیز دلم . راستی دیروز بابایی حسابی مریض بود و سرما خورده بود و همه اش خوابیده بود اینقدر لجبازه که حرف نداره هر چی بهش میگم برو دکتر نمیره امروز هم تا ظهر خوابیده بود دارو خواب آورش داده بودم.اینقدر به دوا و دکتر بده که حد نداره کاش تو مثل بابات لجباز نشی تا به خودتم هم رحم نکنی. ...
26 آذر 1390

اولین محرم کنجدی من

عزیز مامان دیروز اولین جمعه ماه محرم ( 6 محرم ) و روز شیرخوارگان علی اصغر بود دیروز از تلویزیون داشت مراسم شیرخوارگان را پخش میکرد چشمم که به اون نی نی ها افتاد که بعضیشون هم بیمار بودند با خودم عهد بستم برای اینکه سالم به دنیا بیای سال دیگه ببرمت به اون مراسم . آخه یه بچه کوچولویی را نشون میداد که سرطان داشت خدا شفاش بده انشااله . از خدا میخوام کنجدی من هم صحیح و سالم به دنیا بیاد.راستی عزیز دل مامان امسال اولین محرمیه که داری تجربه میکنی البته از تو شکم مامانی. فرا رسیدن ماه محرم و عزای حسینی را به تمام دوستان تسلیت عرض میکنم . همگی التماس دعا مخصوصاً برای نی نی ها. ...
16 آذر 1390

اولین یادداشت

تقریباً یک ماه پیش بود که فهمیدم خدا یه هدیه خیلی خیلی خوب بهم داده . الان تقریباً نی نی من 2 ماهشه .  از خدا به خاطر این هدیه باارزش واقعاً ممنونم . من هم چند روز پیش تصمیم گرفتم برای نی نی ام یک وبلاگ بسازم تا همیشه خاطراتش را بتونه مرور کنه .
16 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد