2ماهگی محمدرضاجون
سلام پسرگلم خوبی عزیزم .روز اول خرداد 2 ماهه شدی داری هرروز بزرگتر میشی .ما هنوز خونه مامان جونیم دلم
میخواد بریم خونمون ولی میترسم . نه از کارات بلکه از تنهایی میترسم تصمیم دارم اول تیر بریم خونمون تا برای ماه
رمضان دیگه توخونمون جا افتاده باشیم و دیگه عادت کرده باشیم.روز پنجشنبه دوم خرداد واکسن دو ماهگیت را زدیم
که خیلی بد بود و روز اول را که تب کردی و حالت بد بود و تادیروز که شنبه 4 خرداد بود حالت بد بود و همش ناآرومی
میکردی با اینکه هر 4 ساعت روز اول بهت قطره میدادم ولی بازم خیلی ناآروم بودی برعکس النا که وقتی واکسنش را
زده بود آروم شده بود و از اون روز تا حالا آرومتر شده تو ناآروم شدی و بدی میکنی البته امروز که دوشنبه 5 خرداده
بعد از 3 روز یه کم آرومتر شدی .راستی روز جمعه سوم خرداد روز تولد امام علی و روز پدر بود که این روز را به
بابا مهدی و همه باباهای دنیا تبریک میگم البته من برای بابایی هیچی نخریدم چونکه بابایی برای روز زن هیچی واسه
من نگرفت البته بعدا جبران کرد.راسش را بخوای چون وقت نکردم برم بیرون نتونستم واسه بابایی کادو بخرم برای
تولدش که 12 تیره جبرانش میکنم.البته برای بابایی و بقیه کیک پختیم.2 ماهگیت مبارک پسر گلم.