محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

هدیه خدا

صدای قلب

سلام کنجدی مامان . خوبی فدات شم . دیروز رفتم پیش دکترم و برای اولین بار صدای زیبا و دوست داشتنی قلبت را شنیدم اون لحظه اینقدر خوشحال بودم که اصلا غیرقابل وصف بود تا حالا چنین خوشحالی را تجربه نکرده بودم. دیروز مرخصی گرفتم و از صبح رفتم دنبال کارام برای تکمیل پرونده در خانه بهداشت و اونجا کلی معطل شدم بعدش هم رفتم بیمارستان قلب برای معاینه قلب آخه دکترم گفته بود برم پیش دکتر قلب چونکه هردفعه ای قلبم درد میگرفت دیروز که رفتم بیمارستان اول نوار قلب گرفت و بعد دکتر گفت برو اکو برای اولین بار بود که نوارقلب گرفتم و رفتم اکو اما خوب خدارا شکر گفت خوبه مشکلی نداشتم بعد از دکتر قلب هم رفتم پیش دکترم و یکی از قشنگترین لحظات زندگیم را تجربه کردم . صدا...
30 آذر 1390

شب یلدا

امروز آخرین روز پاییزه و امشب بلندترین شب سال . از فردا زمستون شروع میشه . قدیما شب یلدا را خیلی مهم میدونستند و جشن میگرفتند . راستی میدونید کریسمس و درخت کاج گذاشتن اروپاییها برگرفته از شب یلدای خودمونه . ما قدیما به جای کاج ، صنوبر میذاشتیم و تزئینش میکردیم حالا اروپاییها این کارها را میکنند . امروز سر درد دارم نمیتونم خیلی بنویسم . یلدا بر همه مبارک . کنجدی مامان اولین یلداش را داره تجربه میکنه . ...
30 آذر 1390

آغاز چهار ماهگی

سلام به نی نی خوشگلم . از بس سرم شلوغ بوده وقت نکردم زودتر بیام و برات مطلب بذارم. نی نی خوشگل مامان الان یک هفته است رفتی تو چهارماهگی . لحظه شماری میکنم تا صدای قلبت را برای اولین بار بشنوم. سه شنبه یا چهارشنبه میخوام برم دکتر . خانم دکتر دفعه قبل گفت یکماه و 10 روز دیگه بیا تا بتونیم صدای قلبش را بشنویم. عزیز دل مامان ببخش که زیاد بهت محل نمیذارم آخه نمیخوام زیاد به تو فکر کنم چونکه معتقدم هر چقدر بیخیال باشم بهتره البته مواظب خودم هستم و سعی میکنم زیاد اذیتت نکنم ولی چه کنم که نمیتونم حرص نخورم هم تو خونه هم تو محل کار همه اش دارم حرص میخورم دست خودم نیست کلا زود عصبی میشم و خیلی زودرنجم و خیلی حرص میخورم نمیدونم چطور میشه بیخیال شد؟ فرش...
26 آذر 1390

اولین عاشورا

سلام کنجدی مامان خوبی مامانم ؟ دیروز عاشورا بود و امسال اولین عاشورایی بود که تو تجربه کردی . انشاله سالهای آینده خودت با چشمهای خودت این روز را میبینی و از بودن در کنار بقیه دوستات لذت میبری عزیز دلم . راستی دیروز بابایی حسابی مریض بود و سرما خورده بود و همه اش خوابیده بود اینقدر لجبازه که حرف نداره هر چی بهش میگم برو دکتر نمیره امروز هم تا ظهر خوابیده بود دارو خواب آورش داده بودم.اینقدر به دوا و دکتر بده که حد نداره کاش تو مثل بابات لجباز نشی تا به خودتم هم رحم نکنی. ...
26 آذر 1390

اولین محرم کنجدی من

عزیز مامان دیروز اولین جمعه ماه محرم ( 6 محرم ) و روز شیرخوارگان علی اصغر بود دیروز از تلویزیون داشت مراسم شیرخوارگان را پخش میکرد چشمم که به اون نی نی ها افتاد که بعضیشون هم بیمار بودند با خودم عهد بستم برای اینکه سالم به دنیا بیای سال دیگه ببرمت به اون مراسم . آخه یه بچه کوچولویی را نشون میداد که سرطان داشت خدا شفاش بده انشااله . از خدا میخوام کنجدی من هم صحیح و سالم به دنیا بیاد.راستی عزیز دل مامان امسال اولین محرمیه که داری تجربه میکنی البته از تو شکم مامانی. فرا رسیدن ماه محرم و عزای حسینی را به تمام دوستان تسلیت عرض میکنم . همگی التماس دعا مخصوصاً برای نی نی ها. ...
16 آذر 1390

اولین یادداشت

تقریباً یک ماه پیش بود که فهمیدم خدا یه هدیه خیلی خیلی خوب بهم داده . الان تقریباً نی نی من 2 ماهشه .  از خدا به خاطر این هدیه باارزش واقعاً ممنونم . من هم چند روز پیش تصمیم گرفتم برای نی نی ام یک وبلاگ بسازم تا همیشه خاطراتش را بتونه مرور کنه .
16 آذر 1390

باران

امروز هوا بارونیه تو این ماه این دومین بارونیه که داشتیم چهارشنبه پیش بارون خیلی خوبی اومد امروز هم همینطور هواشناسی میگه تا سه شنبه بارندگی خواهیم داشت . خدا را شکر میکنیم به خاطر بارون رحمتش . خدایا شکر دربهای آسمانت را بازکن تا ببارد و برکتت را بر ما فزونی ده . تو این لحظات بارونی هر کی دعا کنه دعاش بر آورده میشه از خدا میخوام که همه نی نی های تو راهی را خودش حفظ کنه تا انشااله سالم به دنیا بیان و باعث شادی بابا و مامانشون بشن . خدایا کنجدیم را به تو میسپارم خودت دادیش خودت هم حافظش باش . کاش امسال سال پر برکتی باشه و بارون و برف زیاد بباره .  ...
29 آبان 1390

ساعت کاری مامان

امروز 28 آبان بعد از 3 هفته فکر کردن دکتر نوری مدیر عامل شرکتمون بالاخره در مورد ساعت کاریم تصمیم گرفت . بهش زنگ زدم چونکه زنگ زده بود و من نتونسته بودم جوابش را بدم وقتی زنگ زدم تا بپرسم چیکارم داشته ازش پرسیدم که تصمیمی برای ساعت کاری من گرفته ای یا نه ؟ بعد این همه مدت فکر کردن بگو چی بهم گفت ؟ پررو پررو میگه باید تا ساعت 5 بیای حالا اولشه چیزی نیست که حالا کامل بیا تا بعد . یعنی دکتره اینقدر از دستش عصبانیم که دلم میخواد ..................... من فقط میخواستم 2 ساعت از ساعت کاریم کم بشه بابا من ساعت نهار و استراحت نمیخوام روزی 9 ساعت دارم تو این شرکت کار میکنم 1 ساعتش را برای نهار ونماز کم میکنند من که اصلاً راه رفتنی نهار میخورم خیلی وق...
28 آبان 1390

عکسهای مهدی و مهدیه

کنجدی مامان میخواد برات عکسهای دختر دایی و پسردایی ات را بذاره . مهدی و مهدیه بچه های دایی امیرند. مهدی 10 سالشه و کلاس چهارمه . مهدیه جونم 3 سالشه. مهدیه هروقت من را میبینه میگه عمه کیفت کو ؟ آدامس داری ؟ وقتی بابا مهدی را میبینه هم ازش آدامس و تنقلات میخواد بابا مهدی خیلی مهدیه را دوست داره مهدیه هم بابا مهدی را خیلی دوست داره . تازگی که فهمیده تو داری میای همه اش میگه عمه نی نی کو ؟ نی نی خونه تونه ؟ مامان جون و آقاجون پنج شنبه از مشهد اومدند و برای تو هم سوغاتی آوردند همه سوغاتی های تو را مهدیه برداشته بود وقتی من از سرکار رفتم خونه مامان جون همه اش را آورده و بهم میده میگه بیا اینا ماله نی نی ایه . راستی از دیروز ظهر دوباره رفتیم خونمون...
28 آبان 1390

دوباره سرما خوردم .....................

کنجدی مامان ، دوباره سرماخوردم دیروز خونه مامان بابایی مهمون بودیم نمیدونم چی شد که شبش احساس خستگی و گلو درد کردم از دیشب تا حالا هم حالم زیاد خوب نیست . سالهای قبل من سالی یکبار هم سرما نمیخوردم اما امسال این دومین باره . تازه فهمیده بودم دارم مامان میشم که یه ویروس خیلی بدی گرفتم و دکتر بهم 3 روز استراحت داد دارو که نمیتونستم بخورم . کاش این بار زودتر خوب بشم دوست ندارم تا آخر زمستون همه اش مریض باشم . نمیخوام هروز به بهونه مریضی سر کار نرم . اعصابم خرده نه به خاطر مریضی خودم به خاطر تو کنجدی آخه اگه مامانی مریض بشه برای تو بده من که یه کاریش می کنم. ...
26 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد