یه ماهگی محمدرضاجون
سلام پسرگلم خوبی عزیزم.دیروزاول اردیبهشت یه ماهه شدی گلم .شنبه شب برات تولد یه ماهگی گرفتم دیروز اومدم برات کلی مطلب نوشتم ولی اینترنت قطع شد و نتونستم برات مطلبا را بذارم. گلم شنبه شب خونه مامان جون برات یه تولد کوچیک گرفتیم که دایی ها هم بودن . تو که همش خواب بودی کلی دایی امیر ورزشت داد و باهات حرف زد و بیدارنشدی البته یه چند دقیقه ای بیدار شدی که بداخلاق و اخمو بودی و به جاش النا دایی علی بیدار بود و کلی بازی کرد عکساش را میذارم تا ببینی.این هم عکس کیکته
تو عکس بالا معلومه که چقدر خوابی .
راستی گلم از وقتی به دنیا اومدی تا حالا همش مزاحم مامان جون بودیم 10 روز اول که مامان جون خونمون بود و بعد از یه روز که خونه بودیم اومدیم خونه مامانه جون و 12 روز اونجا بودیم و دوباره 2 روز خونمون بودیم و دوباره اومدیم خونه مامان جون که چون تو یه کم سرما خورده بودی اونجا موندیم و اسباب زحمتشون شدیم و قراره تا چهل روزت بشه هم اونجا بمونیم . همه کارات را مامان جون میکنه و من فقط بهت شیر میدم الان هم که دارم مطلب مینویسم مامان جون داره عوضت میکنه و دایی ابوالفضل هم قبلش ازت عکس و فیلم میگرفت.