محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

هدیه خدا

سفر به قم

سلام کنجدی نه دیگه کنجدی نیستی بزرگتر شدی و بهتر بهت یه چیز دیگه بگم اگه جنسیتت را دقیقاً و مطمئناً میدونستم با اسمت صدات میکردم اما حالا که دقیقاً نمیدونم دخملی یا پسل و بزرگتر هم شدی به جای کنجدی میگم......... نمیدونم چی بگم میگم عزیزدلم . عزیز دلم خوبی مامانم ببخش که دیر به دیر به وبت سر میزنم و مطلب کم میذارم آخه مامانی سرش خیلی شلوغه صبح تا ساعت 5 عصر که سرکارم وقتی هم که میام خونه تا بره کارام را بکنم ساعت 9 و 10 شب شده و از خستگی زود میخوابم . عزیز دلم دو هفته پیش با مامان جون و آقاجون و عمو سعید و زنعمو و علی البته بدون بابایی چون مثل همیشه کار داشت رفتیم قم خونه عمو محمد . بد نبود رفتنه من خیلی تو ماشین خسته شدم چون عمو سعید به خاطر...
28 دی 1390

پنج ماهگی

سلام عزیز مامان خوبی نازم . می دونی دو هفته است که رفتی تو ماه پنجم الان 18 هفته شدی و میتونی صداهای بیرون را بشنوی از اینکه دیر اومدم و برای 5 ماهگیت مطلب گذاشتم ببخش مامانی خیلی سرش شلوغه هم خیلی کار داره هم اینکه هفته پیش مریض بودم و نتونستم مطلب بذارم . من امسال بر عکس هرسال کلی مریض میشم و هی سرما میخورم همه اش نگران توام اخه خیلی سرفه میکردم و با هر سرفه ای که میکردم دلم درد میگرفت مریضی من ممکنه باعث ضعیف شدنت بشه ولی سعی کردم خوب بخورم و خوب استراحت کنم تا زودتر خوب بشم برای همین هفته پیش را همه اش خونه مامان جون بودم و مامان جون هم کلی ازمون پذیرایی کرد . دیروز هم رفتم دندونپزشکی و یکی از دندونام را عصب کشی کرد البته قبلش به خانم دک...
19 دی 1390

دومین سونو

سلام مامانی خوبی عزیزم . چهارشنبه رفتم یک سونوی خیلی مهم این سونو برای تشخیص سلامت جنین بود البته دقیقاً نمیدونم چه سونویی بود مثل سه بعدی بود ولی سه بعدی نبود . خدا را شکر دکتر سونوگرافی گفت خوبه مشکلی نداره نمیدونی چقدر خوشحال شدم که گفت مشکلی نداره . ازش جنسیتت را پرسیدم گفت هنوز درست مشخص نیست آخه اصلاً 100 گرم وزنت بود البته گفت شاید دختر باشه ولی هنوز معلوم نیست . من همیشه دختر دوست داشتم ولی اگه پسرشدی هم خدا را شکر میکنم فقط از خدا میخوام که سالم باشی همین و بس . پسر و دختر فرقی نداره . یه آزمایش ژنتیک هم دارم البته خانم دکترم گفت میخوای برو میخوای نرو . نمیدونم امروز میخوام برم ازش بپرسم با توجه به جواب سونوم لازمه که برم آزمایش را...
3 دی 1390

صدای قلب

سلام کنجدی مامان . خوبی فدات شم . دیروز رفتم پیش دکترم و برای اولین بار صدای زیبا و دوست داشتنی قلبت را شنیدم اون لحظه اینقدر خوشحال بودم که اصلا غیرقابل وصف بود تا حالا چنین خوشحالی را تجربه نکرده بودم. دیروز مرخصی گرفتم و از صبح رفتم دنبال کارام برای تکمیل پرونده در خانه بهداشت و اونجا کلی معطل شدم بعدش هم رفتم بیمارستان قلب برای معاینه قلب آخه دکترم گفته بود برم پیش دکتر قلب چونکه هردفعه ای قلبم درد میگرفت دیروز که رفتم بیمارستان اول نوار قلب گرفت و بعد دکتر گفت برو اکو برای اولین بار بود که نوارقلب گرفتم و رفتم اکو اما خوب خدارا شکر گفت خوبه مشکلی نداشتم بعد از دکتر قلب هم رفتم پیش دکترم و یکی از قشنگترین لحظات زندگیم را تجربه کردم . صدا...
30 آذر 1390

شب یلدا

امروز آخرین روز پاییزه و امشب بلندترین شب سال . از فردا زمستون شروع میشه . قدیما شب یلدا را خیلی مهم میدونستند و جشن میگرفتند . راستی میدونید کریسمس و درخت کاج گذاشتن اروپاییها برگرفته از شب یلدای خودمونه . ما قدیما به جای کاج ، صنوبر میذاشتیم و تزئینش میکردیم حالا اروپاییها این کارها را میکنند . امروز سر درد دارم نمیتونم خیلی بنویسم . یلدا بر همه مبارک . کنجدی مامان اولین یلداش را داره تجربه میکنه . ...
30 آذر 1390

آغاز چهار ماهگی

سلام به نی نی خوشگلم . از بس سرم شلوغ بوده وقت نکردم زودتر بیام و برات مطلب بذارم. نی نی خوشگل مامان الان یک هفته است رفتی تو چهارماهگی . لحظه شماری میکنم تا صدای قلبت را برای اولین بار بشنوم. سه شنبه یا چهارشنبه میخوام برم دکتر . خانم دکتر دفعه قبل گفت یکماه و 10 روز دیگه بیا تا بتونیم صدای قلبش را بشنویم. عزیز دل مامان ببخش که زیاد بهت محل نمیذارم آخه نمیخوام زیاد به تو فکر کنم چونکه معتقدم هر چقدر بیخیال باشم بهتره البته مواظب خودم هستم و سعی میکنم زیاد اذیتت نکنم ولی چه کنم که نمیتونم حرص نخورم هم تو خونه هم تو محل کار همه اش دارم حرص میخورم دست خودم نیست کلا زود عصبی میشم و خیلی زودرنجم و خیلی حرص میخورم نمیدونم چطور میشه بیخیال شد؟ فرش...
26 آذر 1390

اولین عاشورا

سلام کنجدی مامان خوبی مامانم ؟ دیروز عاشورا بود و امسال اولین عاشورایی بود که تو تجربه کردی . انشاله سالهای آینده خودت با چشمهای خودت این روز را میبینی و از بودن در کنار بقیه دوستات لذت میبری عزیز دلم . راستی دیروز بابایی حسابی مریض بود و سرما خورده بود و همه اش خوابیده بود اینقدر لجبازه که حرف نداره هر چی بهش میگم برو دکتر نمیره امروز هم تا ظهر خوابیده بود دارو خواب آورش داده بودم.اینقدر به دوا و دکتر بده که حد نداره کاش تو مثل بابات لجباز نشی تا به خودتم هم رحم نکنی. ...
26 آذر 1390

اولین محرم کنجدی من

عزیز مامان دیروز اولین جمعه ماه محرم ( 6 محرم ) و روز شیرخوارگان علی اصغر بود دیروز از تلویزیون داشت مراسم شیرخوارگان را پخش میکرد چشمم که به اون نی نی ها افتاد که بعضیشون هم بیمار بودند با خودم عهد بستم برای اینکه سالم به دنیا بیای سال دیگه ببرمت به اون مراسم . آخه یه بچه کوچولویی را نشون میداد که سرطان داشت خدا شفاش بده انشااله . از خدا میخوام کنجدی من هم صحیح و سالم به دنیا بیاد.راستی عزیز دل مامان امسال اولین محرمیه که داری تجربه میکنی البته از تو شکم مامانی. فرا رسیدن ماه محرم و عزای حسینی را به تمام دوستان تسلیت عرض میکنم . همگی التماس دعا مخصوصاً برای نی نی ها. ...
16 آذر 1390

اولین یادداشت

تقریباً یک ماه پیش بود که فهمیدم خدا یه هدیه خیلی خیلی خوب بهم داده . الان تقریباً نی نی من 2 ماهشه .  از خدا به خاطر این هدیه باارزش واقعاً ممنونم . من هم چند روز پیش تصمیم گرفتم برای نی نی ام یک وبلاگ بسازم تا همیشه خاطراتش را بتونه مرور کنه .
16 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد